توضیحات محصول
گزیده متن شب بود. داشتیم با دو تا ماشین می رفتیم نزدیک های خط. یک مرتبه یکی از ماشین ها رفت تو گل.هرکاری کردیم درنیومد. بچه ها کم کم داشتند نگران می شدند که یک دفعه سیدعلی اصغر دست برد رو سرش و عمامه اش را شروع کرد به بازکردن. ما فکر کردیم می خواد لباسش را دربیاره تا بتونه محکم تر کمک بچه ها هل بده. ولی دیدیم نه!سر عمامه رو بست به ماشین عقبی , اون طرفش را هم بست به ماشین جلویی. بهش گفتیم, سید ما هل دادیم نشد, با طناب بکسل کردیم نشد, این پارچه معلومه که پاره می شه, چیکار می کنی آقا سید؟! با نهایت آرامش یک دعایی زیر لب خوند و گفت:این پارچه معمولی نیست, شما کار نداشته باش,بشین پشت فرمون و بزن دنده. همه داشتیم درکمال ناباوری و ناامیدی نگاه می کردیم که دیدیم ماشین به راحتی از گل اومد بیرون. بچه ها تا مدت ها وقتی بهم می رسیدند درباره اتفاق اون روز صحبت می کردند. تا مدت ها عمامه آقا سید به خاطر خاک های پاشیده شده از لاستیک ماشین خاکی بود.
مشخصات محصول
-
قطع
-
رقعی
-
نوع جلد
-
شومیز
-
وزن
-
285
-
تعداد صفحات
-
224
-
سال انتشار
-
1397
-
ناشر
-
شهید کاظمی
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0