توضیحات محصول
در بخشی از کتاب میخوانیم: روزی که غلامرضا پیدا شد، مادرش در بیمارستان بستری بود. محمد آقا با دوستش به بیمارستان رفت تا اطلاعاتی که خانم حکمی داده بود را چک کند. تا اگر خبر این خانم درست باشد، موضوع را به پدر و مادر غلامرضا خبر دهند. چیزی نگذشت که از بیمارستان زنگ زدند. خانم حکمی پشت خط بود و گفت: این آقایی که برای دیدن مجروح انقلاب آمده بود از هوش رفته! من و همسرم محمود و چند تا از همسایهها مثل آقای جهانی به بیمارستان رفتیم. با نگهبانی هماهنگ کرده و خودمان را به اتاق ۲۸ رساندیم. یکباره همگی ما با غلامرضا روبهرو شدیم! باورکردنی نبود. همین امروز اعلامیهی چهلمش را روی درب منزل نصب کرده بودیم! ما هنوز به خاطر غلامرضا پیراهن مشکی بر تن داشتیم! او روی ویلچر نشسته بود. حرف نمیزد. خیلی لاغر و شکسته شده بود. در لحظهی اول، فقط مادرش را شناخت. مادرش دست انداخت دور گردنش و او را بوسید. کمکم به ما نگاه کرد و ما را هم شناخت. در مقابل من، حجب و حیای همیشگی را بروز داد. مثل همیشه چشمش را از من گرفت و به زمین انداخت. درست تشخیص داده بود، ولی نمیتوانست احساس خودش را به زبان جاری کند…
مشخصات محصول
-
قطع
-
پالتویی
-
نوع جلد
-
شومیز
-
تعداد صفحات
-
96
-
سال انتشار
-
1398
-
ناشر
-
شهید ابراهیم هادی
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0