خورشید در آتش

978964471724

ویژگی‌های محصول
توضیحات محصول

نمای نزدیک: آسمان، شعری است پر از کلمات نورانی و او شاعر این شعر خواهد بود. کودک است. همه برای شفای پدرش دست به آسمان بلند کرده‌اند؛ آسمانی که دنیای شگفت ستارگانش، او را به خود خواهد خواند. اما او می‌داند که پدرش رفتنی است و همانجاست که آرزو می‌کند ‌ای کاش طبیب بود. پدر هنگام مرگ از او می‌خواهد که به نیشابور برود، زیرا می‌داند که طوس دیگر برای هوش سرشار محمد کوچک است. پس از این زندگی‌اش همواره در سفر و تحصیل علم و معرفت می‌گذرد. صحنه دیدار خواجه نصیرالدین طوسی با عطار نیشابوری و گفتگویشان با شعر، یکی از خواندنی‌ترین فصل‌های کتاب را تشکیل می‌دهد. نصیرالدین از محضر استادانی چون امام سراج‏الدین، فریدالدین داماد و قطب‏الدین مصری کسب علم می‏کند. در بغداد است که خبر حمله مغول به ایران را می‌شنود و نگرانی برای خانواده‌اش، او را راهی طوس می‌کند. شهری که دروازه‌هایش ویران شده و صحنه‌های دلخراشی برای پیشواز او دارد. زندگی طولانی خواجه و خانواده‌اش در قلعه اسماعیلیان و ایجاد رصدخانه وکتابخانه‏‌ای عظیم در مراغه از بزرگترین ‏فعالیت‌های علمی اوست که دیگر بخش‌های کتاب را شکل می‌دهد. خواجه نصیرالدین طوسی، آخرین روزهای عمرش را در بغداد می‌گذراند. مرگی غریب که چون راز ستارگان، تنها بر کسی روشن است که معرفتش را دارد. نمای میانی:شوق نوشتن از اولین روزهای ورودش به دنیای تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی در او پا گرفت. در‌‌‌ همان سال‌ها به خلق شعر و داستان کوتاه به زبان‌های انگلیسی و فارسی پرداخت و تاکنون چیزی حدود ۱۷ اثر ادبی و ۲۹۰ مقاله از او به چاپ رسیده است. کامران پارسی‌نژاد اهل تهران است و متولد ۱۳۴۲. مدیریت بخش پژوهش بنیاد ادبیات داستانی و داوری جشنواره‌های مختلف ادبی برخی از فعالیت‌های اوست. نمای دور:غلامحسین ابراهیمی دینانی (فلسفه‌پژوه و نویسنده): رصدخانه مراغه به دست این مرد ساخته شده که جزو افتخارات ایران است. نصیرالدین در سیاست نیز تاثیرگذار بوده و این در حالی است که در یکی از بد‌ترین دوره‌های تاریخ زندگی می‌کرد. پس از حمله مغول، خرابی‌های چنگیز خان و سر کار آمدن هولاکوخان پدید آمد. خواجه سی‌سال از عمرش را در کوه‌های قهستان در نزد اسماعیلیه متواری بود. بعد فرصتی برای خواجه به دست آمد و با هولاکویی که یک سلطان سفاک و بی‌رحم است، همکاری کرد؛ اما این همکاری بسیار خردمندانه بود. او طرفدار هولاکوخان نبود. بلکه می‌خواست از هولاکو یک آدم بسازد. به او گفت وزارت اوقاف را به من بده و من چیز دیگری از تو نمی‌خواهم. اوقاف را به دست گرفت و از طریق اوقاف رصدخانه مراغه را ساخت. هولاکو سرش نمی‌شد که رصدخانه چیست. گفت چرا می‌خواهی رصدخانه بسازی؟ گفت برای این‌که می‌خواهم چیزی بسازم که حوادث آینده و فتوحات تو را را پیش‌بینی کند. هولاکو هم موافقت کرد. از کتاب:درمیانه راه لشگریان خلیفه به فرماندهی فتح الدین راه را بر آنان بستند. نبرد آغاز شده بود. صدای چکاچک شمشیر‌ها به گوش می‌رسید. ناله زخمی‌ها بود و اسب‌های بی‌سوار. تیرهای بر زمین نشسته و خون… خواجه نصیرالدین چشمانش را بست. سیل خونی را که پیش از این بار‌ها در خواب دیده بود، درنظر آورد. نزد هلاکو رفت، اما هرچه کرد نتوانست او را آرام کند. همه قتل عام شدند، به جز یک تن. آن یک نفر را مقابل هلاکو بر زمین انداختند.صفحه ۱۳۶ از همین قلم: ساختار و عناصر داستان (سوره‏ مهر) رویای شریف (سوره‏ مهر) جلال آل احمد (خانه کتاب) دوست خدا (تکا) ابوریحان بیرونی (به نشر) خورشید می‌ماند (کانون اندیشه جوان) یوسف (بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس) شیخ بهایی (به نشر

مشخصات محصول
  • قطع

  • رقعی

  • تعداد صفحات

  • 215

  • ناشر

  • سوره مهر

نظرات کاربران

برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.

متوسط امتیازها

0.0

نظرات کاربران

هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.