توضیحات محصول
برشی از کتاب ایوار : اصلنی نفهمیدم چه طوری دستم از پشت شانه های سهراب جلو کشیدند که افتادم روی زمین. مردم از روی سرم می پریدند و یکی دوتاشان به من گوریدند که سهراب دستم را گرفت. برگشته بود برای من. گفت:« پاشو… دستتو بده من…» دستم که به دستش گورید و زور زدم تا بلند بشوم، دست سهراب مرا کشید بالا. ولش که دادم، افتاد روی زمین. روی پیشانی اش چشمه زده بود و خونابه اش پاشیده بود به صورتم و نفهمیده بودم. لبهایش نیمه باز مانده بود و چشمش به ایوار. خودم را پرت کردم کنارش و خیزکی خودم را کشیدم کنار سرش. دست گذاشتم روی چشمه تا شاید بند بیایند. یک بند صدایش می زدم و سرش را گرفتم توی دل و بارم که غمش آوار شد روی دلم. سرم را بلند کردم تا توی خطِ سُرخ اُفق که ایوار را بهترین معنا بود، بگویم:« چرا؟!» که قنداق تفنگی خورد توی چال دهنم و زبان بَندم کرد. به سرخیِ آسمان و زردی خورشید چشمم مانده بود و نمی دانستم سرخی را به کی بدهم و زردی را به کی؟ تقدیر شده در ششمین دوره جایزه ادبی انقلاب
مشخصات محصول
-
قطع
-
رقعی
-
تعداد صفحات
-
202
-
ناشر
-
سوره مهر
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0