توضیحات محصول
«کاوه» و «بهزاد» سال آخر دانشگاه را میگذراندند و دوستان خوب و وفاداری برای یکدیگر بودند. آن روز کاوه و بهزاد در بیرون دانشکده ایستاده بودند که ماشینی مدلبالا از کنارشان عبور کرد و آب و گل روی آن دو پاشید. به این ترتیب آنها با «فرنوش» ـ راننده ماشین ـ آشنا شدند. فرنوش در سال اول دانشگاه تحصیل میکرد و به خاطر ثروت و زیبایی به سرعت در دانشگاه مشهور شده بود. پس از مدتی کاوه به بهزاد اطلاع داد که فرنوش قصد آشنایی با او را دارد. اما بهزاد از این خبر حیرتزده شد، زیرا نگران اختلاف فاحش طبقاتی میان خود و او بود. ولی فرنوش در ملاقات با او اعلام کرد از همان روز نخست دلباخته او شده و بیپولی او برایش مهم نیست. بهزاد در میان عقل و احساس خود گیر کرده بود تا این که شبی فرنوش با پیرمردی تصادف کرد. بهزاد برای کمک به فرنوش خود را مقصر جلوه داد و اعلام کرد هنگام تصادف او پشت فرمان نشسته بود آشنایی بهزاد با پیرمرد ـ آقای هدایت ـ و همسرش، یاسمین، باعث ایجاد تغییراتی در زندگی وی شد.
مشخصات محصول
-
زبان
-
فارسی
-
وزن
-
744
-
کد دیوی
-
8fa3.62
-
مکان انتشار
-
تهران - تهران
-
تعداد صفحه
-
496
-
زمان انتشار
-
1391
-
شابک
-
9789645724588
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0