توضیحات محصول
پیرزنی بهم لبخند زد و گفت:« بخور پسرم تو ای هوای گرم عطش نکنی!» نمی دانم چرا دستم سمت قاچ هندوانه رفت و گرفتمش؟ حس صمیمیت کلام پیرزن مرا اسیر کرد. وقتی هندوانه را گرفتم. گفت:« اونطرف کوچه¬م پسرم به اونا آجیل می¬ده… دلواپس نباش… بخور پسرم!» گفتم:« مادر چرا با بقیه نرفتی از شهر؟!» قاچ دیگر هندوانه را از حفره بیرون آورد. گفت:« اگه رفته بودم کی بود بهتون خسته نباشی بگه؟!» قاچ هندوانه را گرفتم و به ناصر قدیمی دادم. به روبرو نگاه کردم. پسری را دیدم که از توی کیسه مشت مشت به همه بچه های آنطرف کوچه آجیل می داد. می خندید و می رفت تا انتهای ردیف تکاورها. گفتم:« مادر خطرناکه!… اگه بنزین یا ماشین می خواین بگین تا شما رو برسون جاده ماهشهر!» پیرزن خندید. یک قاچ دیگر هندوانه را بیرون آورد و گفت:« کجا برم؟ اینجا خاک منه، خونه منه… تو اگه تفنگ داری، بهم بده، اگه نه برو زودتر این نامسلمونا رو بکش و خاکمو بهم برگردون!»
مشخصات محصول
-
قطع
-
پالتویی
-
تعداد صفحات
-
143
-
ناشر
-
سوره مهر
-
زبان
-
فارسی
-
وزن
-
216
-
کد دیوی
-
955.08430922
-
مکان انتشار
-
تهران - تهران
-
تعداد صفحه
-
144
-
زمان انتشار
-
1396
-
شابک
-
9786000305390
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0