10% 99000
توضیحات محصول
بخشی از کتاب آواره ای در پارک آبی به آدمهای دیگر نگاه میکردم که بدوبدو از پلههای سرسرهها بالا میرفتند، حتی بچههای کوچکتر از من؛ پس چرا من نمیتوانستم؟ چرا تنها آوارهی پارک من بودم؟ چرا هیچکس مثل من نبود؟ چرا من مثل بقیه نبودم؟ فقط بهخاطر یک اتفاق بد در چهارسالگی؟ ولی من هم حق داشتم؛ چون فکر کنم هیچکس از این بچهها، بلایی که در چهارسالگی سر من آمده بود، سرش نیامده بود. واقعاً که من چقدر بدشانس بودم؛ اما یعنی قرار بود تا آخر عمر از سرسرهها بترسم و دیگر هیچوقت پا در پارک آبی نگذارم؟ حتی وقتی که پانزده سالم شد یا بیست یا وقتی پیر شدم و پدربزرگ شدم؟ یعنی میخواستم بگذارم نوههایم من را مسخره کنند؟ همانطور که من در دلم مامانبزرگم را که از گربه میترسد یک کوچولو مسخره میکنم؟ نه، نه، نه، زندگی اینطوری اصلاً فایده نداشت، اصلاً، بههیچوجه. دوباره رفتم نشستم روی صندلی و به زندگی بیفایده و بیسرسرهام فکر کردم. خیلی فکر کردم. خیلی. خیلی زیاد. واقعاً زیاد. و بالاخره تصمیمم را گرفتم. من این زندگی بدون سرسره را نمیخواستم. پس چه بهتر که همین الان سوار سرسره میشدم و همانجا بلایی سرم میآمد و زندگیام تمام میشد، برای همیشه…، برای همیشه…، یک ترسو کمتر، بهتر!
مشخصات محصول
-
قطع
-
رقعی
-
نوع جلد
-
شومیز
-
وزن
-
80
-
تعداد صفحات
-
67
-
سال انتشار
-
1404
-
ناشر
-
مهرستان (قبسات
نظرات کاربران
- مرتب سازی بر اساس :
- نظر خریداران
- مفیدترین نظرات
- جدیدترین نظرات
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0